آموزش و پرورش برای بقا زبان ملی و اقلیتهای ملی و همچنین رشد فرهنگ و هویت آنها از نسلی به نسل دیگر اهمیت فراوانی دارد. تعداد زیادی از معاهدات بین المللی حقوق اقلیتها برای آموزش به زبان مادری و رفع هرگونه تبعیض زبانی و قومی را به رسمیت شناخته و سازوکارهای مناسبی جهت از بین بردن تبعیض در سیستم آموزش و پرورش کشورها بر مبنای احترام و به رسمیت شناختن حق اقلیتهای قومی و نژادی ارائه کرده اند.
در ابتدای استقرار ایران مدرن زیر سلطه پهلوی و بعد از آن تاسیس جمهوری اسلامی ایران، ملیت های غیر فارس و اقلیتهای قومی و زبانی به سان تهدیدی در برابر یکپارچگی ناپیدای "ملت ایران" در نظر گرفته شدند و قانون اساسی ایران غیر از زبان فارسی که آن را زبان "رسمی و مادرزاد" همه مردم ایران دیگر زبانها را تا حد گویش شناسایی می کند. این امر موجب ژینوساید زبان و فرهنگ های غیر فارس شده است و تاکنون ملت های غیر فارس نمی توانند به زبان مادری خود آموزش بیبنند. نظام آموزش و پرورش ایران به گونه ای طراحی شده است که می-توان هدف آنرا از خود بیگانه نمودن و محو دیگر زبانهای ایران دانست. ناسیونالیزم ایرانی - فارسی همانند ارزشهای بنیادی در آموزش و پرورش ،تاریخ و مذهب ترویج می شود. در ایران امروز به دلیل آنکه غیر از اقلیتهای مذهبی، اقلیتهای قومی نیز به رسمیت شناخته نشده اند اجازه تدریس به زبان مادری به دیگر ملیتها در ایران داده نشده است. زبان هیچکدام از ملیتهای غیر فارس اجازه آنرا ندارند که در مدارس دولتی همانند یک زبان آموزشی به کاربرده شوند یا حتی مانند زبان برای آموزش انتخاب شوند. کودکان غیر فارس از کودکی با نوعی تبعیض سیستماتیک مواجه می شوند. شناسنامه و هویت ایرانی که همان برتری زبانی و فرهنگی ملت فارس است، همانند ارزشهای بنیادی نظام تعلیم و تربیت در ایران تعیین شده است در حالی دیگر فرهنگهای ایران به صورتی سیستماتیک در حاشیه قرار گرفته اند. علی رغم وجود ماده 15 در قانون اساسی ایران درباره کاربرد زبان های "قومی" در انتشارات و نیز آموزش آنها در مدارس در کنار زبان فارسی ، ملیت های دیگر ایران مانند کرد، گیلک، لر و بلوچ و ... در سیستم آموزش و پرورش ایران در حاشیه قرار داده شده اند. آموزش به زبان مادری در ایران و تلاش برای اجرایی نمودن این بند از قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران همانند مسئلهای امنیتی در نظر گرفته شده است و کسانی که خواهان اجرای این ماده اند متهم به تجزیه طلبی می شوند.
در این نوشتار در ابتدا نگاهی به اهمیت آموزش زبان مادری خواهیم داشت. بخش دوم، سیاستهای زبانی جمهوری اسلامی ایران را از منظر قوانین ایران مورد قرار می دهد. بخش آخر به آموزش زبان مادری در کشورهای چند ملیتی و تجربه های آن برای ایران اختصاص داده شده است.
با دانستن اینکه که باتوجه به واقعیتهیا علمی، در مبحث کیفیت آموزش و پرورش، زبان بنیاد برقراری ارتباط و تفهیم و تفهم است؛ درایران علی رغم وجود غنای زبانی ملیت های تشکیل دهنده ی ایران و محیط چند فرهنگی و چند ملیتی، تنها زبان مسلط بر همه بخشهای آموزش و پرورش زبان فارسی است.
معلمان آنگونه با دانش آموزان غیر فارس رفتار می کنند که از حرف زدن به زبان خود شرمنده شده و در مقابل پارسی دانان احساس حقارت کنند. این سیاست تبعیض مانند آن است که کودکی را بدون آنکه آموزش شنا داده باشید در آب بیندازید.
به وجود آوردن تقابل میان معلم و دانش آموزش و بی احترامی به اولین و مهمترین حقوق کودکان در رابطه با زبان مادری باعث به وجود آمدن شکافی عمیق مابین معلم و دانش آموز می-گردد. ممکن است که کودک به خاطر صحبت کردن به زبان مادری تنبیه فیزیکی نشود، اما رفتار معلمان حاوی پیامی روشن برای اوست. بدین معنی که اگر به زبان فارسی صحبت نکنند مانند شهروندی ایرانی در نظر گرفته نمی شوند. آنها می بایست هویت فرهنگی و زبانی خود را نوکرده و به نحوی طریق خود را از والدین و نسل های قبل از خود جدا کنند. برای حل این مسئله نظام آموزش و پرورش ایران به شیوه ای طراحی شده است که تنوع درون جامعه را محصول جا نیفتادن فرهنگ و تحصیلات ببینند. این امر نیز به نوبه خود در دراز مدت باعث مشکلاتی برای کودکان و خانواده هایشان می شود.
این شیوه برخورد با کودکان، زیر پانهادن حقوق انسانی کودکان برای استفاده از آموزش و پرورشی است که حافظ ارتباط آنها با والدین باشد. هر فرد دارای حس مسئولیت این مورد را می پذیرد که وجود پلی ارتباطی مابین تجربه و دانش والدین با سطوح آموزشی و مسئولین آن الزامی است. در این رابطه باید مهارت کودک برای برقراری این ارتباط رشد داده شود. علتها چه خواسته و چه ناخواسته باشند، زمانی که ارتباط زبانی و فرهنگی کودک و والدین قطع می شود اساس چند بنیانی(چند فرهنگی) تعلیم و تعلم ویران می شود.
تخریب زبان و فرهنگ کودک در مدرسه و آموزشگاه زیانی است عمومی برای فرهنگ کلی کشور. در عصر ارتباطات و جهانی سازی، جوامعی که چند فرهنگی و چند زبانی اند فرصتهای بیشتری برای بازی کردن نقشی فعال در رشد اقتصادی و اجتماعی در سطح منطقه ای و جهانی دارند. در عصری که ارتباطات فرهنگی مابین فرهنگهای مختلف در بالاترین حد خود در طول تاریخ بشری قرار دارد، هویت جامعه و اقشار نیز به همان اندازه رشد می کند.
فرهنگ جوامع و ملل هیچ وقت منفعل و ایستا نبوده است. توهمی بیش نخواهد بود اگر قدرتمندان تصور کنند که در عصر ارتباطات، زبان ملتهای تحت سلطه ایران تبدیل به یک اثر موزه ای شده و از طرفی ایران هم تبدیل به کشوری با یک زبان و یک ملت شود. چالش نظام آموزش و پرورش ایران آن است که نتوانسته سیاستی را اتخاذ کند تا هویت ملی شهروندان خود را با همه تنوع وگوناگونی ملی، فرهنگی و زبانی و شیوه زندگی آنها به رسمیت بشناسد و این غنای فرهنگی را تبدیل به فرصتی برای پیشرفت اقتصادی جامعه کند، بلکه با طراحی نقشه های گوناگون تربیتی به دنبال سوق دادن دانش آموزان برای فراموش نمودن زبان و فرهنگ مادری خود هستند.
اهمیت آموزش و پرورش به زبان مادری
پژوهشها به وضوح اهمیت تربیتی زبان مادری را در رشد و پیشرفت کودکان نشان می دهد. در ذیل به اختصار به برخی از این اولویتها اشاره می شود:
زبان مادری تاثیر مثبتی بر رشد و مهارت زبان آموزی و تحصیل دارد.
هنگامی که کودک از مراحل ابتدایی به زبان مادری خود تحصیل می کند، فهم عمیق تری از زبان و شیوه کاربرد زبان را بدست می-آورد. کودک فرصت بیشتری برای تمرین دارد و فرآیند زبان و درک مفاهیم عمیق و حقایق میتوانند به هم مرتبط شوند. این امر به نوبه خود باعث یادگیری سریعتر زبانهای دیگر شده و همین طور باعث افزایش توانایی درک دانش آموز در حین یادگیری زبان جدید می شود.
سطح فراگیری زبان مادری، پیش بینی یادگیری زبان دوم را بیشتر می کند:
آن دسته از کودکان که به خوبی به زبان مادری سخن می گویند ، خواندن و نوشتن به زبان خود را یاد گرفته اند، هیمن طور بر ادبیات زبان مادری خود مسلط بوده و اساس زبان خود را به خوبی یاد گرفته اند، یادگیری زبان دوم برای آنها آسانتر است. آن گاه که زبان آموزش کودکان با زبان والدین و فامیل همسان است، کودک در گوش دادن، حرف زدن، داستان سرایی و سرمایه های فرهنگی سهیم می شود و یادگیریهای خود را در زندگی مدرسه ای خود به کار می گیرد.
دانش و مهارت کودکان و مهارت های اجتماعی از طریق زبان مادری به جامعه بزرگتر منتقل می شود. از دیدگاه رشد زبانی کودک و یادگیری و کسب مهارت، رشد زبانی کودکانی که بدین شیوه زبان دیگری را یاد می گیرند به هر دو زبان وابسته می شود. تبادل فرهنگی بین زبان ها امری دوسویه است. کودکی که در مدرسه زبان مادری را یادگرفته است، فرهنگ و آگاهی های تاریخی از طریق وی به مدرسه منتقل شده و جامعه و زبان مشرک هم از طریق کودکان یاد شده به درون آن دسته از خانواده ها و جوامعی انتقال می یابد که کودکشان زبان مادری متفاوتی از زبان سراسری دارد. به طور کلی هرگاه حق آموزش به زبان مادری محفوظ باشد، هم زبان مشترک و هم زبان مادری از همدیگر بهره می برند.
ترویج زبان مادری در مدرسه، نه تنها باعث رشد کودک می شود بلکه انگیزهای است برای یادگیری زبانهای دیگر: با توجه به مطالب مطرح شده این مطلب جای تعجب ندارد: 1. دوزبانگی باعث رشد مهارت زبانی کودک در مدرسه می شود. 2. مهارت در دو زبان به طور کلی به هم وابسته اند و پیشرفت در یکی باعث پیشرفت کودک در زبان دیگر نیز می شود.
تجربه کشورهای غربی نشان دهنده ی آن است که موفقیت تحصیلی کودکان دو زبانه بهتراست، زمانی که مدرسه زبان مادری کودکان را مورد توجه قرار می دهد و آموزش را به زبان خود آنها انجام می دهد. در مقابل زمانی که از آموزش کودک به زبان مادری جلوگیری می شود باعث رشد یک حس منفی در درون کودک شده و پایه های یادگیری و شخصیت وی را تضعیف می کند.
احتمال از بین رفتن زبان مادری در کودکی بیشتر است، اگر از همان روزهای آغازین تحصیل زبان مادری به کودک آموزش داده نشود احتمال آن می رود که زبان مادری خود را فراموش کند و با آن بیگانه شود.اما صرف حرف زدن با زبان مادری نمی تواند به کودک در یادگیری زبان کمک کند. زیرا زمانی که زبان آموزش زبانی دیگری است کودک ناچار است شیوه تفکر و احساس خود را بر اساس آن زبان تغییر دهد، این امر نیز کودک را از زبان و فرهنگ خود دور کرده و وی را دچار بحران هویت می-سازد. در این شرایط زبان مادری و نوع تکلم به آن زبان، بسته به فعال یا منفعل بودن خانواده ی کودک تضعیف شده و باعث می شود که کم کم کودک نتواند به زبانی غیر از زبان دیگر احساسات و نیازهای خود را منتقل کند.
ممنوع کردن زبان مادری کودک، ممنوع کردن کودک است: هرگاه که پیام مستقیم و غیر مستقیم مدرسه آن باشد که "زبان مادری خود را در خارج از مدرسه قرار دهید" بدین معناست که بخش مهمی از کودک خارج از مدرسه جا گذاشته می شود. زمانی که این بخش مهم ممنوع شد، احتمال آنکه که کودک در کلاس به صورتی فعال در امر یادگیری و درس مشارکت کند کم می شود.این کار باعث شکاف و نابودی سرمایه و نیروی بخشی عظیمی از فرهنگ جامعه میشود.
سیاستهای زبانی جمهوری اسلامی ایران از منظر قانون اساسی ایران
یکی از دشوارهای آموزش به زبان مادری در ایران تحت سلطه جمهوری اسلامی، مسئله به رسمیت شناختن زبان مادری ملیت های ایرانی است. ملیتهای غیر فارس و اقلیتهای قومی در ایران دارای جایگاهی قانونی در قانون اساسی ایران نیستند. بنا بر اصل 12 م قانون اساسی جمهوری اسلامی دین رسمی جمهوری اسلامی، اسلام و مذهب رسمی شیعه دوازده امامی بوده و این اساس برای همیشه باقی خواهد ماند. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ملیتها و اقلیتهای قومی را به رسمیت نمی شناسد اما اقلیتهای مذهبی چون زرتشتی و یهودی و مسیحی را به رسمیت شناخته که تنها دین های رسمی شناخته شده کشور هستند(اصل 13).
بنا بر قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران: زبان فارسی زبان رسمی کل ایران است. زبانهای دیگر تحت عنوان زبانهای محلی و قومی شناخته می شوند که در یک چارچوب محدود قابل استفاده اند. برای نمونه نمیتوان به این زبانها نامه های رسمی و اسناد موثق را نگاشته و منتشر کرد.
به رسمیت نشاختن زبان مادری در قانون اساسی کشور، مسئله یی حقوقی ومانع بزرگی است در راه اجرایی کردن آموزش به زبان مادری. زیرا قانون اساسی ایران چیزی به اسم "زبان مادری" را به رسمیت نشناخته و این امر خود باعث به حاشیه راندن زبان یاد شده در همه سطوح تحصیلی می شود. مسئله اصلی در قانون اساسی جمهوری اسلامی در ارتباط با زمان مادری تقسیم زبان ها به زبان "رسمی" همانا زبان فارسی و "زبان های محلی" است.
از منظر قدرتمندان به هر شیوه ای که لهجه های گوناگون فارسی در طی تاریخ شاهد تغییراتی بوده اند زبانهای محلی هم با به کار بردن زبان فارسی می توانند کم کم در زبان فارسی حل شوند. این دیدگاه در اصل 15 قانون اساسی قابل مشاهده است. تناقض قوانین جمهوری اسلامی در ضدیت بخشی زیادی از محتوای قوانین آن است. در حالی که در اصول 19، 22،23 قانون اساسی جمهوری اسلامی همه ملت ایران در مقابل قانون برابرند و تبعیض ممنوع است در اصول 12 و 15 به وضوح تبعیض در قوانین قابل مشاهده است. غیر از آن قانون "مطبوعات" محدوده بسیار کمی را برای انتشارات به زبانهای محلی برای بحث در مورد مسائل ملی و محلی در نظر گرفته است. از طرفی دیگر دولت ایران با ملحق شدن به چندین معاهده بین المللی از جمله معاهده حقوق مدنی و سیاسی، معاهده بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و همین طور کنوانسیون حقوق کودک که براساس ماده 9 قانون مدنی ایران، همانند قوانین تصویب شده مجلس شورای اسلامی به حساب می اید حق آموزش به زبان مادری را بی چون و چرا به رسمیت شناخته است.
شفاف سازی این تناقضات و حل نمودن آنها نه تنها مسئله جمهوری اسلامی ایران، بلکه چالش آموزش به زبان مادری نیز می-باشند.
آموزش به زبان مادری در کشورهای چند ملیتی برای نمونه فلیپین و تجربه های آن برای ایران
تنوع و چند فرهنگی زبانی موجود در فیلیپین مصداق آن کشورهایی است که چالشهای فراوانی را در رابطه با سیاست آموزش و پرورش زبانی دارد. فیلیپین با بیش از 7000 هزار جزیره و 180 زبان گوناگون یکی از کشورهای خیلی خاص در جهان از نظر آموزش زبان است. قانون کشور فلیپین آنچنان فضایی را برای آموزش زبان فراهم نموده است که به کشور خدمت کند. در مدت صد سال اخیر تغییرات فراوانی در سیاستهای آموزش زبان در دولت فیلیپین به وجود آمده است. در سالهای 1974 الی 1987 زبان رسمی آن کشور فیلیپینی و انگلیسی بود. این در حالی بود که قریب به 80 % ساکنان آنجا زبان فیلیپینی و انگلیسی بلد نبودند. از سال 2009 به بعد وزارت آموزش وپرورش فیلیپین برآن شد که سیاست آموزش و پرورش خود را بر اساس زبان مادری در کشوری چند ملیتی بنا نهد. بر این اساس در دوره ابتدایی تا پایه سوم ابتدایی کودکان به زبان مادری خود آموزش می بینند. بعد از آن از سال 2012 قانون دیگر دولت آن شد که کودکان تا سن دوازده سالگی باید به زبان مادری خود تحصیل کنند.
بر اساس این قانون فیلیپین به دوازده منطقه زبانی اصلی تقسیم شد. براساس این قانون معلمان موظف شدند موضوعات درسی را به زبان هر منطقه تدریس کنند. در سال 2013 کنگره فیلیپین قانونی تصویب کرد که طبق آن کودکان از کودکستان تا پایه چهارم ابتدایی فقط باید با زبان مادری خود تحصیل کنند. این تغییرات در نظام آموزش و پرورش فیلیپین بخشی از تغییرات جهانی در راستای حمایت از آموزش و پرورش با زبان مادری در کودکی است.
بسیاری از کشورهای جنوب آسیا نظام تربیتی زبان مادری را اجرا می کنند. این قبیل کشورها عبارتنداز کلمبیا، اندونزی، مالزی، تایلندو ویتنام. کشورهای نامبرده فوق برنامه تعلیم و تربیت به زبان مادری را با همکاری سازمانهای مدنی بین المللی اجرا می کنند. علیرغم آنکه در این کشورها برخلاف ایران زبانی "رسمی و سرتاسری" در قوانین آنها وجود نداشته و زبان بالادستی هم تعیین نشده است.
کشور فیلیپین تنها کشوردر آسیای شرقی است که سیاست آموزش به زبان مادری را به صورتی قانونی و از طریق نهادهای دولتی به اجرا درآورده است. در نتیجه سیستم آموزش و پرورش فیلیپین را مانند الگویی در منطقه آسیای شرقی می توان در نظر گرفت.
دولت و مجلس فیلیپین بنا به دو تحقیق بنیادی به عمل آمده در رابطه با مزایا و اولویتهای یادگیری زبان مادری برای تربیت و رشد کودکان و جامعه، تحصیل به زبان مادری را تبدیل به بخشی از نظام فکری و تعلیم و تربیتی خود نموده اند. این تحقیقات عبارت بودند از تحقیقات سالهای 1991 و 1997 در ایالات متحده و تحقیقات گسترده ای که در سال 2011 در کشور فیلیپین انجام شد. بنا بر تحقیقات به عمل آمده کودکانی که به زبان مادری خود شروع به درس خواندن می کنند در زندگی دانشگاهی و تحصیلی خود موفق تر از آن دسته از کودکانی هستتند که به زبان دوم یا زبان سوم شروع به تحصیل می کنند. همچنین تحقیقات نشان دهنده آن است که اگر درابتدا کودک زبان مادری خود را به خوبی یادگرفته باشدیادگیری زبان دوم و سوم برای او خیلی آسانتر خواهد بود.
از طرف دیگر تحقیقات یاد شده مشخص کرد، که بیشترین سنگینی تحصیل و آموزش برای کودکان تا پایه ششم ابتدایی است که باید به زبان مادری باشد و همه دروس باید در راستای آموزش آن زبان باشد. به طور کلی یافتههایی که سبب تصویب قانون آموزش به زبان مادری در کشور فیلیپین شدعبارت بودند از:
1. یادگیری دانش آموزبه زبان مادری سریعتر است.
2. کودکان که خواندن و نوشتن زبان مادری خود را یادگرفته اند سریعتر خواندن و نوشتن زبان های دوم و سوم را یاد گرفته اند.
در رابطه با رشد شناختی کودکان آن دسته از کودکانی که به زبان مادری خود تحصیلات را آغاز نموده اند رشد شناختی خود را زودتر طی می کنند.
از سال 2012 آموزش به زبان مادری در کشور فیلیپین به منظور دستیابی به اهداف زیر اجرا شد:
1. رشد زبانی به منظور فراهم آوردن نظام تعلیم و تربیتی نیرومند برای موفقیت دانش آموزش و یادگیری مادام العمر.
2. رشد شناختی کودک به منظور پرورش تفکر سطح بالا در دانش آموزان
3. کمک به رشد آکادمیک و علمی دانش آموزان تا بتوانند در همه سطوح با دیگر کشورهای پیشرفته رقابت کنند.
4. رشد آگاهی و فهم فرهنگی و روشنفکری تا دانش آموزان سرمایه های معنوی و فرهنگی خود را شناخته و گسترش دهند.
نتیجه گیری
سیاست آموزش و پرورش ایران در راستای ایدئولوژی و استراتژی دولت مرکزی برمبنای یک زبان، یک ملت و یک فرهنگ نمودن کشور ایران بوده است.
این سیاست از زمان حکومت پهلوی آغاز شده و بعد از تاسیس جمهوری اسلای ایران به صورتی گسترده ادامه یافته است.
آنچنان که در الگوی فیلیپینی و آسیای شرقی مشاهده می شود زبان مادری اساس رشد اجتماعی، فرهنگی و ثبات کشور است.
ویژگیهای جغرافیایی ایران عبارت است از چند ملت و چند دین مختلف که در طول تاریخ هیچ زبانی نتوانسته است تا ابد تبدیل به زبان مشترک مطلوب ساکنان جغرافیای سیاسی آن کشور شود. به همین دلیل در طراحی نظام آموزشی کشور باید ساختار اجتماعی، ملی و فرهنگی کشور و زبان مادری مد نظر قرار گیرد یا حداقل آموزش چند زبانه تبدیل به سرآغازی برای طراحی نظام آموزشی جدید در کشور شود.
هیچ داستان بسته و ایزوله شده ای به تنهایی نمی تواند تا ابد ابر سیاه بر دنیای کودکان تحمیل کند هر چند که برخاسته از افسانه های کهن باشد. همیشه تاریخ ماقبل افسانه ها نیز وجود دارند که این ابرها را کنار زده و آنگاه در بدترین شرایط خود زبان و ملت های تشکیل دهنده ایران را در تقابل با هم قرار داده و دیوار همه افسانه ها فرو می ریزند.
منابع:
1. Ramirez, J. D., Yuen, S. D., & Ramey, D. R. (1991). Longitudinal study of structured English immersion strategy, early-exit and late-exit transitional bilingual education programs for language-minority children. Final report to the U.S. Department of Education. San Mateo, CA: Aguirre International
2. Thomas, W. P., & Collier, V. P. (1997). A national study of school effectiveness for language minority students’ long-term academic achievement. George Mason University, CREDE (Center for Research on Education, Diversity & Excellence). Retrieved November 22, 2010, from www.usc.edu
3. Walter, S., & Dekker, D. (2011). Mother tongue instruction in Lubuagan: A case study from the Philippines. International Review of Education, 57(5-6), 667-683.