بیچاره وضعیت کردها. کردها اغلب با طنز میگویند که آنها بزرگترین قومی هستند که بدون کشور ماندهاند. این درست است. و همچنین میگویند که آنها "هیچ دوستی جز کوهها" ندارند. این نیز حقیقت دارد. هیچکس نمیتواند تاریخ خیانتهای خارجی که کردها متحمل شدهاند را انکار کند.
در حالی که کردها میتوانند میراث استعمار را برای تقسیمشان ملامت کنند و از وودرو ویلسون تا هنری کیسینجر و باراک اوباما را به دلیل کمبود حمایت آمریکا در زمانهای بحرانی سرزنش کنند، دلیل اینکه چرا کردها نتوانستهاند رؤیای استقلال و به رسمیت شناخته شدن خود را محقق کنند، به اندازهی تقصیر قدرتهای خارجی، به خود کردها بازمیگردد. به زبان ساده، نبود رهبرانی در میان کردها که بتوانند از منافع قبیلهای فراتر روند و به سطح چالش برسند، به ضرر آرمان آنها تمام شده و شاید حتی کشنده باشد.
کردستان عراق مرکز این تراژدی است. بسیاری از کردها ملا مصطفی بارزانی را رهبر بزرگی میدانند؛ شاید او در زمان خودش چنین بوده است. پس از آنکه مقامات عثمانی پدر و پدربزرگ او را اعدام کردند، ملا مصطفی رهبری را بر عهده گرفت و به شورش کردها شکل داد. در سال ۱۹۴۵، کردها تلاش کردند خلأ قدرتی را که پس از پایان جنگ جهانی دوم در ایران به وجود آمده بود، پر کنند و دولتی مستقل به نام جمهوری مهاباد تأسیس کنند. ملا مصطفی وزیر دفاع آن جمهوری شد. شرطبندی کردها روی اتحاد جماهیر شوروی شکست خورد، اما برخلاف دیگر رهبران کرد، او توانست پیش از بازپسگیری ایران فرار کند و از اعدام توسط شاه نجات یابد. مرگ دیگر رهبران مهاباد راه را برای رهبری بارزانی بر جنبش کردها هموار کرد، هرچند او ابتدا باید خود را از وابستگی خفهکننده به شوروی آزاد میکرد.
این فرصت در سال ۱۹۵۸ فراهم شد، زمانی که عبدالکریم قاسم سلطنت عراق را سرنگون کرد. بارزانی به عراق بازگشت. در ابتدا، مبارزات او درونگروهی بود زیرا او تلاش میکرد رقبای احتمالی رهبری کردهای عراق، از جمله کسانی که از او ملیگراتر بودند، را حذف کند. او همچنین چرخش سرنوشتسازی به سمت اولویت دادن به قبیله به جای ملیگرایی یا ایدئولوژی انجام داد. او رهبران بالقوه را حذف میکرد و پارانویا در سالهای پایانی عمرش به حدی رسید که حتی وفادارانش را از ترس خیانت به قتل میرساند.
میراث اشتباهات ملا مصطفی، تقسیماتی است که امروز کردها را دچار مشکل کرده است. ملا مصطفی ابراهیم احمد، رئیس حزب دموکرات کردستان عراق (KDP) را کنار گذاشت و خود رهبری را به عهده گرفت. پس از آنکه کیسینجر حمایت آمریکا از کردهای عراق را در سال ۱۹۷۵ قطع کرد و شورش کردها در عراق فروپاشید، جلال طالبانی، داماد ابراهیم احمد، از KDP جدا شد و حزب رقیب اتحادیه میهنی کردستان (PUK) را تشکیل داد.
رقابت میان بارزانیها و طالبانیها نسلها ادامه یافت و به آرمان کردها آسیب زد. تنها هشت سال پس از آنکه صدام حسین، رهبر عراق، از سلاح شیمیایی علیه کردها در حلبچه استفاده کرد و صدها یا شاید هزاران نفر از اعضای قبیله بارزان را قتلعام کرد، پسر ملا مصطفی، مسعود، به طور آشکار با صدام متحد شد تا قدرت را از جلال طالبانی بگیرد. برای مسعود، محاسبه ساده بود: ثروت خانواده بر ملیگرایی کردها اولویت دارد. در ذهنیت قبیلهای، این درک از دست رفت که کیک مالی محدود نیست: ایجاد فرصت برای همه کردها میتواند ثروت را برای همه افزایش دهد.
پس از مرگ ملا مصطفی، پسرش مسعود رهبری را بر عهده گرفت و KDP به چیزی شبیه به سلطنت تبدیل شد. مسعود به طور علنی پسر ارشدش، مسرور، را برای قدرت آماده میکند و پسرش، آرین بارزانی، نیز در حال تثبیت قدرت است. به همین ترتیب، پسران جلال، بافل و قباد، پس از مرگ جلال، زمام اتحادیه میهنی کردستان را در دست گرفتند و حزب را به چیزی بیش از یک تجارت خانوادگی تبدیل کردند. در حالی که کردها واقعاً به ملا مصطفی بارزانی و جلال طالبانی احترام میگذاشتند، هر نسل بعدی در هر خانواده از مردم دورتر و بیگانهتر شده است.
مشکل تنها بین خانوادهها نبود، بلکه درون آنها نیز وجود داشت. مسرور از پسرعمویش نچیروان متنفر است و به طور مداوم تلاش میکند او را به حاشیه براند یا تضعیف کند. بافل و قباد طالبانی نیز احساس مشابهی نسبت به پسرعمویشان، لاهور، دارند. تلاش قباد برای کسب عنوان معاون رئیسجمهور منطقه کردستان عراق و همکاری با نچیروان به عنوان رئیسجمهور برای مقابله با مسرور بسیار کم و بسیار دیر بود زیرا بارزانیها پیشتر برای تثبیت قدرت آرین پیش رفته بودند.
در میان مقامات آمریکایی، به طور گستردهای پذیرفته شده است که کردهای عراقی ناامید هستند و سیاستمداران کرد اساساً کودکان لوس و دعوایی هستند. تنها افرادی که از رهبران کرد تمجید میکنند، آن دسته از مقامات آمریکایی هستند که به دنبال استفاده از موقعیتهای سابق خود در وزارت انرژی، شورای امنیت ملی یا ارتش آمریکا برای ایجاد رابطه تجاری با دولت اقلیم کردستان هستند. این مقامات سابق فقط خود را شرمنده میکنند و شهرت خود را لکهدار میکنند.
مسعود، بافل و قباد این را درک میکنند. وقتی به واشنگتن میآیند، دیگر به دنبال ایجاد یک رابطه جدی نیستند، بلکه فقط به دنبال فرصتهای عکسبرداری یا نامههایی از مقامات اجرایی یا قانونگذاری هستند که رهبران کرد را از روی سادهلوحی یا حس نادرست ادب حمایت میکنند. آنها نمیدانند که نامهایشان فقط جواهراتی هستند که رهبران کرد برای برتری جویی از یکدیگر استفاده میکنند. حمایت از کردها بدون هزینه نیست، زیرا کردهای عادی از تأیید ضمنی آمریکاییها نسبت به رهبران لوس و ناکارآمد خود ناراحت هستند.
اگر اقلیم کردستان عراق نتوانسته است رهبران بزرگی تولید کند، وضعیت سایر مناطق چگونه است؟ از میان تمام گروههای قومی و مذهبی ایران، کردهای ایرانی همواره بیشترین مقاومت را در برابر جمهوری اسلامی نشان دادهاند و به همین دلیل به طور نامتناسبی برای مقاومت خود رنج بردهاند. با این حال، کردهای ایرانی هیچ رهبر بزرگی تولید نکردهاند. چند گروه مخالف قدیمی مانند حزب دموکرات کردستان ایران و کومله بر عرصه سیاسی کردهای ایرانی تسلط دارند، اما این گروهها اغلب فقط به دنبال مبادله طول عمر با مشروعیت هستند. ترکیبی سمی از تکبر و تنبلی این گروهها را فلج کرده است زیرا آنها به دنبال قدرتی هستند که از خارج اعطا شود نه اینکه برای آن تلاش کنند. جوانان کرد ایرانی ناامید هستند اما نمیتوانند بر سختشدگی نظم سیاسی موجود غلبه کنند. استثنای این مورد حزب حیات آزاد کردستان (پژاک) است که بیشتر با عبدالله اوجالان، رهبر زندانی حزب کارگران کردستان (پکک) ارتباط دارد.
آمریکاییها به طور گستردهای اذعان دارند که کردهای عراق در سیاست ناکارآمد هستند و سیاستمداران کرد به طور کلی کودکانی لوس و پرچالش هستند. تنها افرادی که از رهبران کرد تمجید میکنند، آن دسته از مقامات آمریکایی هستند که به دنبال استفاده از موقعیتهای پیشین خود در وزارت انرژی، شورای امنیت ملی، یا ارتش آمریکا برای ایجاد روابط تجاری با دولت اقلیم کردستان عراق هستند. این مقامات سابق، تنها خود را شرمنده کرده و شهرت خود را لکهدار میکنند.
مسعود بارزانی، بافل طالبانی و قباد طالبانی این موضوع را به خوبی میدانند. زمانی که به واشنگتن میروند، دیگر به دنبال ایجاد روابط جدی نیستند، بلکه بیشتر به دنبال عکسهای تبلیغاتی یا نامههایی از مقامات اجرایی یا قانونگذاری هستند که از روی سادهلوحی یا نوعی احترام اشتباهآمیز، رهبران کرد را تأیید میکنند. آنها نمیدانند که نامهایشان تنها به عنوان وسیلهای برای رقابت رهبران کرد با یکدیگر استفاده میشود. این نوع رفتار با کردها بدون هزینه نیست، زیرا کردهای عادی از این تأیید ضمنی آمریکا از رهبران لوس و ناکارآمد خود ناراضی هستند.
اگر کردستان عراق نتوانسته رهبران برجستهتری تولید کند، وضعیت سایر مناطق چگونه است؟ از میان تمامی گروههای قومی و مذهبی ایران، کردهای ایرانی همواره بیشترین مقاومت را در برابر جمهوری اسلامی نشان دادهاند و به تناسب، بیشتر از سایرین برای این مقاومت رنج کشیدهاند. با این حال، کردهای ایرانی نتوانستهاند رهبران بزرگی را به وجود بیاورند. چند گروه مخالف قدیمی مانند حزب دمکرات کردستان ایران و کومله فضای سیاسی کردهای ایرانی را تحت سلطه دارند، اما این گروهها اغلب به دنبال بقای طولانیمدت خود به قیمت از دست دادن مشروعیت هستند. ترکیبی از غرور و تنبلی این گروهها را ناتوان کرده است، زیرا به جای تلاش برای کسب قدرت، انتظار دارند که قدرت از خارج به آنها اعطا شود. کردهای جوان ایرانی سرخورده هستند اما نمیتوانند از سختیهای نظام سیاسی کهنهکرد عبور کنند. استثنای این وضعیت حزب حیات آزاد کردستان (PJAK) است که بیشتر با عبدالله اوجالان، رهبر زندانی حزب کارگران کردستان (PKK) مرتبط است.
بحرانها رهبران را تعریف میکنند. در اینجا، جنگ داخلی سوریه فرصتی را برای ظهور نسلی جدید فراهم کرده و دیگران را به عنوان افراد دروغین فاش کرده است. ژنرال مظلوم عبدی به تنهایی مسئول شکست داعش است. در حالی که نیروهای بارزانی مانند ترسوها فرار کردند و کردها و ایزدیها را در معرض تجاوز، بردگی و سوءاستفاده داعش قرار دادند، کردهای سوریه تحت فرماندهی مظلوم با همه دشواریها مقاومت کردند و جنگیدند. شاید نزدیکترین مقایسه برای معجزهای که مظلوم انجام داد، توانایی اسرائیل برای بقا در برابر حملات کشورهای عربی پس از استقلال در سال ۱۹۴۸ باشد. مظلوم همچنین در یک جنبه دیگر نیز عملکرد بهتری نسبت به همتایان کرد عراقی خود داشته است: مسعود بارزانی و جلال طالبانی در انتقال از جنگ چریکی به مدیریت سیاسی ناکام بودند. کیفیتهایی که یک پیشمرگه بزرگ را میساخت، لزوماً یک مدیر عالی را نمیسازد. مدیریت خودگردان شمال و شرق سوریه توانسته بین وظایف نظامی و سیاسی تفاوت قائل شود و انعطافپذیری لازم برای اجرای فلسفهای جامع را بدون گیر افتادن در تئوریهای قدیمی نشان دهد.
بیشتر کردها البته در خود ترکیه زندگی میکنند. چه ترکها بخواهند چه نه، اوجالان رهبر بیچون و چرای آنهاست. رجب طیب اردوغان، رئیسجمهور ترکیه، ممکن است علیه کردها لفاظی کند و تهدید به اقدامات تلافیجویانه قومی به دلیل وفاداری به اوجالان کند، اما اقدامات خودش رهبری اوجالان را تأیید میکند: هرگاه اردوغان یک ابتکار صلح را آغاز میکند، به دنبال تأیید اوجالان است. اگر یک ربع قرن زندان نتوانسته اهمیت اوجالان را کاهش دهد، شاید او چهرهای است که نمیتوان از او اجتناب کرد.
این به این معنی نیست که همه تمجیدها از اوجالان شایسته است. خشونتی که او در سالهای اولیه قیام PKK تشویق میکرد، اغلب بیش از حد بود. مانند ملا مصطفی بارزانی، اوجالان نیز رقابتهای درونی کردی را هدف قرار داد تا خود را به عنوان مرد ضروری معرفی کند. نوشتههای اوجالان نیز شبیه به ادوارد سعید است: بسیاری از افراد ادعا میکنند نوشتههای او را خواندهاند، در حالی که در واقع تعداد کمی از آنها از میان نظریههای پیچیده و گاهی ناقص او عبور کردهاند.
اما هیچ اهمیتی ندارد. مردم تکامل مییابند و اوجالان نیز از این قاعده مستثنی نیست. آنچه به عنوان یک جنبش مارکسیستی، اگر نگوییم مائوئیستی، آغاز شد، اکنون به طور محکم در واقعیت اصلی ریشه دوانده است: سرمایهداری با طعمی مترقی و اروپایی. تأکید او بر فمینیسم، محیطزیست و تلاش برای نمایندگی دموکراتیک نه تنها برای کردها، بلکه برای دیگران در منطقه نیز تحولآفرین بوده است. او تروریسم و جداییطلبی که ترکها را عمیقاً قطبی کرده بود، کنار گذاشته است. امروزه به جای تلاش برای ایجاد یک کشور مستقل، او پیشنهاد کنفدراسیون را مطرح میکند، راهحلی خلاقانه که در آن دولتهای موجود همچنان حاکمیت خود را حفظ میکنند، اما مناطق خودمختار روابط همپوشانی با یکدیگر برقرار میکنند.
به طور خلاصه، اوجالان مانند نلسون ماندلا شده است: یک تروریست غیرقابل تحمل در جوانی که به مرور زمان به صورت سیاسی تکامل یافته و از لحاظ فلسفی بالغ شده است. همانطور که نویسنده و روشنفکر کرد، کمال چومانی، اشاره کرده است، اگر وزارت خارجه آمریکا میتواند به راحتی رهبر هیئت تحریر الشام، احمد الشرع (ابومحمد الجولانی)، را که زمانی القاعده را میستود، بپذیرد، چرا باید پشت کسی که دموکراسی را ترویج میکند، را خالی کند؟
هنوز مشخص نیست که اوجالان این انتظار را برآورده خواهد کرد یا نه. گفتن حرفهای درست از زندان یک چیز است، اما آزمون واقعی او این است که در صورت آزادی چه خواهد کرد. با این حال، اوجالان فراتر از مرزهای خود پیروانی دارد. او همچنین دشمنان مناسبی دارد، از اردوغان که حامی تروریسم و نژادپرست است و با ایده خودمختاری کردی مخالف است، گرفته تا رهبران قبیلهای و فاسد کردهای عراق که از جامعهای که بیشتر توسط فلسفه و شایستگی هدایت میشود تا وابستگیهای خانوادگی، میترسند.
کردها شایسته دوستان بیشتری نسبت به کوهها هستند. آنها ممکن است هنوز رهبر بزرگ خود را نداشته باشند، اما شاید کسی در پسزمینه در انتظار باشد که به کردها کمک کند تا خود را از زندان خودساخته رهبریهای متوسط آزاد کنند.
درباره نویسنده: دکتر مایکل روبین
مایکل روبین یک پژوهشگر ارشد در مؤسسه امریکن اینترپرایز و مدیر تحلیل سیاست در انجمن خاورمیانه است. دکتر روبین که یک مقام پیشین وزارت دفاع ایالات متحده بوده، در ایران پس از انقلاب، یمن، و عراق در دوران قبل و بعد از جنگ زندگی کرده است. او همچنین پیش از وقایع ۱۱ سپتامبر مدتی را با طالبان گذرانده است. برای بیش از یک دهه، او کلاسهایی در دریا درباره شاخ آفریقا و درگیریها، فرهنگ و تروریسم در خاورمیانه برای نیروهای دریایی و تفنگداران دریایی ایالات متحده تدریس کرده است. دکتر روبین نویسنده، همنویسنده و همویراستار چندین کتاب درباره دیپلماسی، تاریخ ایران، فرهنگ عرب، مطالعات کردی و سیاستهای شیعی است. دیدگاههای مطرحشده توسط نویسنده، نظرات شخصی او هستند.
لینک اصلی مقالە:
https://www.19fortyfive.com/2025/01/the-kurds-will-never-succeed-without-great-leaders/