بە یاد دارم آنزمان کە در بازداشتگاە و تحت بازجویی طولانی مدت قرارداشتم بازجویم که هرگز چهرهاش را هم نشان نداد چون حس میکرد متهم هیچگاه با آنها روراست نخواهد بود چندباری این جملات را به من گفت که "با ما باید شیش دانگ باشی. پنج دانگ ونیمم قبول نیست. کسی که با ماست باید کامل با ما باشه وگرنه فایده نداره..." گرچه اشتهای بازجوها برای اقرارگیری هیچگاه تمامی ندارد و این شش دانگ هم هرچه متهم علیه خود اعتراف کند کامل نمیشود اما این حرف بازجوی نامرئی آنسوی شیشه در ذهن من ماند.
برگشتن از نظام جمهوری اسلامی را در سالهای گذشته در میان افراد مختلفی شاهد بودهایم.برخی از اصلاحطلبان و در ادامه کسانی از اردوگاه فکری اصولگریان در سالهای اخیر از قطار نظام پیاده شدند و اصطلاحا به مخالفان و مردم ناراضی یا اپوزسیون پیوستند.برخی از آنها در داخل و برخی درخارج از ایران به سرمیبرند.
بریدن از نظام و طرفدارانش و پیوستن به اپوزسیون خواهان گذار از جمهوری اسلامی گرچه تحول بزرگی است، تازه آغاز کار و قرارگرفتن در ابتدای مسیری است که گروههای مختلفی در آن حضور دارند. بستگی دارد که به چه دستهای بپیوندی و کدام خط فکری و سیاسی را برگزینی، اینجا مثل پایانه اتوبوسرانی است این که چه خطی را سوار شوی مهم است هرچند پای به شهر مخالفان گذاشته باشی.
گاهی افراد سعی میکنند خود مسیرشان را بپیمایند و استقلال رای و نظر داشته باشند.آنها سعی میکنند مسیرتکامل را طی کنند و در این راه رشد کنند. برخلاف این عدهای به هر علت فریفته برخی از ظواهر پرطمطراق میشوند .
آزاده شدن هم میتواند در مسیر کمال قرار بگیرد و هم میتواند محدود باشد و همینکه مخالفشدی برایت کفایت کند و گوشه امنی بجویی و کار را تمام بدانی. اینکه از جمهوری اسلامی ببری و حرف از دموکراسی بزنی ولی فردا به طرفداران جمعی بپیوندی که ماهیتشان فرق چندانی با همین نظام ندارد از چاله ای به چاله دیگر افتادن است و در بهترین حالتش شاید چاهی درآمدن و به چالهای افتادن باشد.
مجتبی واحدی روزنامهنگاری اصلاح طلب بود که منتقد و سپس مخالف شد. او صراحت لهجه ومنطق خوبی هم داشت و همین باعث شد که در نهایت به مخالفت با نظامی روی آورد که نقد آن دیگر کارساز نیست.بااینهمه وی در ابتدای مسیر مخالفت به هر دلیل به اردوگاه طرفدران سلطنت رضاپهلوی پیوست و در آنجا اتراق کرد.
این انتخاب باعث شد که دیگر مخالفی صریح و کاملا آزاد نباشد
همانگونە کە همراهی نظام شش دانگش مورد قبول آنان است مخالفت واقعی با این نظام هم مراتبی دارد و شش دانگش با کمتر از آن فرق دارد. اگر از هر آنکس که خود را مخالف میداند بپرسی که چرا آنرا قبول نداری قطعا به خودکامگی و ناکارآمدی آن اشاره دارد و اینکه مردم در این نظام جایگاهی ندارند و رایشان بیتاثیر است. فیالواقع اگر از معدودی از گروههای مجذوب در سلطنت همچون استاد خوانده ایندیپندنت فارسی امیرطاهری فاکتور بگیریم که میانه خوبی با دموکراسی ندارند عمده افراد نبود دموکراسی واقعی مبتنی بر قانون رااز ضعفهای حاکمیت در ایران میدانند.
دموکراسی مفهومی است کە تنها بە رای دادن خلاصه نمیشود و ملزوماتی دارد. تبصره و ماده هم ندارد.دموکراسی دموکراسی است .قطعا مراحل تکامل یافتهتری دارد اما همان فرم حداقلیاش هم اصول و قواعدی دارد که نمیتوان در نظرش نگرفت یا از آن چشم پوشید.در دموکراسی قبل از رای اکثریت رعایت حقوق اقلیت اهمیت دارد.آزادی بیان و اجتماعات باید در نظر گرفته و رعایت شود.
مطبوعات آزاد رکن چهارم دموکراسی بعد از قوای سهگانه مستقل است. حقوق بشر و حق تعیین سرنوشت در آن به شکل جدی مطرح است.حرف از قرارداد اجتماعی و توافق بر آن است نه تحمیل آن.
مهدی نصیری یکی دیگر از مدافعان و حامیان پر و پاقرص نظام است که اینروزها با دگردیسی فکری مواجه و از قطار نظام پیاده شده است .او با اینکه در داخل کشور است با صراحت نظام جمهوری اسلامی را زیر سوال میبرد و گذار از این نظام را حتمی میداند. او زمانی مدیر مسئول کیهان بوده یعنی در همین جایگاهی که امروز حسین شریعتمداری معروف به حسین بازجو متصدی آن است.او علاوه بر شرکت در مصاحبههای مختلف و بیان نظرات صریح خود در مخالفت با نظام جمهوری اسلامی که اغلب ساختارشکنانه و بیپروا نیز بیان شدهاند اخیرا مصاحبه هایی نیز با افراد مختلف ترتیب داده است .در بکی از این گفتگوها او نجات بهرامی را دعوت کرده است.موضوع برنامه هم «آیا ایران آینده در خطر تجزیه است؟» انتخاب شده است.
نجات بهرامی یکی از طرفداران پر و پاقرص سلطنت خاندان پهلوی است او پیشتر معاون روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش در جمهوری اسلامی بودهاست که در سالهای اخیر به خارج از کشور آمده و امروز از مخالفان جمهوری اسلامی است که دل در گرو ایرانی یکپارچه تحت حاکمیت پهلوی دارد. او به شدت با جنبشهای مبارزاتی در کوردستان عناد دارد.
هرچند گویا خود او؟هم کورد است.واژه تجزیهطلبی از دسته واژگان مورد علاقه نجات بهرامی به نظر میرسد که سعی دارد با توسل به آن جنبش کوردستان را به عده قلیلی اسلحه به دست بدون پایگاه مردمی نسبت دهد.او حتی به آموزش زبان مادری هم به عنوان بک تهدید مینگرد و آنرا خطری برای یکپارچگی و تمامیت ارضی و دستاویزی برای آنچه تجزیهطلبی مینامد به حساب میآورد.
مهدی نصیری با چنین فردی به تحلیل موضوع برنامهاش که خود زیرعلامت سوال است و اتهامیاست برای تقلیل خواستههای مشروع مردمان این سرزمین،میپردازد.
دستهواژه تجزیهطلبی همواره از طرف جمهوری اسلامی بهکار برده شدهاست و این به همراه واژه ضد انقلاب اتهامی بوده است که همواره به جنبش و مبارزه در کوردستان نسبت داده شده است تا آنرا غیرمردمی ،وابسته به عوامل خارجی و با خصلت مسلحانه قلمداد کند.این ادبیات به شکلی مشابه توسط طرفداران سلطنت پهلوی نیز به کار گرفته شده است.وجه مشترک این هردو دسته نوعی تمامیتخواهی،شخص محوری و نگاه واپسگرایانه است.
نصیری در این برنامه قصد دارد که مساله تجزیه را در فردای ایران پسا جمهوری اسلامی مسالهای غیرواقعی نشان دهد .امری که جمهوری اسلامی همواره با توسل به آن به خود مشروعیت بخشیده و مخالفین جدید مثل او نیز با آن مواجه میشوند.
اینکه تجزیهطلبی مسالهای غیرواقعی است که جمهوری اسلامی همواره بدان توسل جسته درست است زیرا گذشته از استفاده از یک مفهومی که بیشتر به علم شیمی مرتبط است تا علوم انسانی، کاربردش برای پاک کردن صورت مساله و تقلیل امری سیاسی اجتماعی است.
در حوزه سیاست دستکم به جای این واژه از جدایی طلبی استفاده میشود و این همان خواست استقلال طلبی است که در اینجا جرم انگاری میشود و نصیری با تقلیل آن در سیمای یک مخالف به دنبال چاره سهل و آسان برایش میگردد. من برعکس کسانی که باور به تئوری توطئه دارند تصور نمیکنم که نصیری مخالفی ساختگی است بلکه اندبشه او را در فهم مسائل سطحی میبینم یعنی با آنکه از خواب غفلت طرفداری از نظام به نظر پیدار شده است هنوز درک صحیحی از جغرافیای سیاسی اجتماعی ایران ندارد. آنچه نصیری و بسیاری همچون او به عنوان تهدیدی در آینده در صدد پاسخ برای آن هستند نیاز به فهم عمیق و درست دارد نه توسل به پستوی فکری بهرامی برای نجات از آن.
استقلال خواهی یک حق است و میتواند وجود داشته باشد.آنهایی که به دموکراسی باور دارند ابتدا باید این حق را محترم بشمارند.در مرحله دوم اگر بنایشان بر آن است که ایران محبوبشان در آینده مرزهایش تغییرنکند بایستی به این بیندیشند که برای حفظ این انسجام به میثاقی نوین و قرارداد اجتماعی مشترکی نیاز دارند که مردمان این سرزمین با طیب خاطر، انتخاب و مشارکت خود پذیرایش باشند. دوران تاریخ سازی ،هویت سازی و فرم دادن به اجتماع از بالا به پایین،تحکم و هر برساخت دیگری به سرآمده است.دوران دوران آگاهی گردش اطلاعات و نشر آگاهی است. به همین دلیل است که انسان در این زمان به حقوق و حدود خود واقف است .او دیگر نه صغیراست و نه رعیت.فریفته نمیشود و صاحب فردیت مورد احترام است و نمیتوان او را به قبول استبداد واداشت.
برای درک پدیده های اجتماعی نیاز درک عمیق و پرهیز از سطحینگری است.ما نمیتوانم با پیش فرض و بایسته دانستن مطلوب ذهنمان به دنبال حل مسائل جامعه باشم چه اگر این باشد همواره دور باطل میزنیم .هیچ واحد جغرافیایی از ازل نبودە و تا ابد هم بە یک شکل نیست .تاریخ جوامع هم این رانشان میدهد. آنانی کە بر اساس حکمرانی مطلوب به شکل دموکراتیک اداره میشوند با تحکم و فشار از بالا انسجام خود راحفظ نکردهاند.
بهتر است کسانی کە بە تغییر اساسی میاندیشند در دام سطحینگری نیفتند چرا که تا مسائل این جغرافیای سیاسی ریشهای به بحث گذارده نشود تغیبرات حاصل هم سطحی خواهد بود و مشکلات به جای حل شدن دوباره سربرمیآورند و یا لاینحل باقی میمانند.
خواست و رضایت هر دسته ازمردم در ورود به هر توافق یا قرارداد اجتماعی بسیار مهم است.در رای جمعی نیز طبیعی است از مردم اصفهان برای مطلوب کوردستان و یا یلوچستان و آذربایجان نمیتوان پرسید. همانگونه که از مردم کشور دیگری نیز در مورد آینده سیاسی ایران پرسش نمیشود. توافق و رضایت در ورود به یک قرار داد اجتماعی از جنبههای دموکراسی است که باید مد نظر قرار بگیرد.