مهرماه سال ۱۳۵۶، تنها شش سالم بود که برای نخستینبار قدم به مدرسه گذاشتم. کلاس اول ابتدایی با حدود پنجاه دانشآموز؛ مدیر مدرسه، خانم ژاله، برای دیدار با دانشآموزان تازهوارد به کلاس ما آمد. کتاب فارسی اول ابتدایی را به دستمان داده بودند. از آنجا که در خانوادهای مذهبی رشد کرده بودم، از پنجسالگی خواندن قرآن را آغاز کرده بودم و میتوانستم متنهای مکتوب را بخوانم. بااینحال، وقتی شروع به خواندن کتاب فارسی کردم، حتی یک واژه از آن را نمیفهمیدم.
خانم مدیر پرسشی از من به زبان "شیرین فارسی" پرسید. اما من که مفهوم آن را درک نمیکردم، تنها با حیرت او را تماشا کردم. ناگهان، سیلیای محکم بر گوشم نشست؛ ضربهای که هنوز پس از نزدیک بە پنجاه سال، نه دلیل پرسش مدیر را میدانم و نه چرایی آن تنبیه را.
من و میلیونها کودک غیرفارس، هر ساله وقتی به مدرسه میرویم، نه برای یادگیری، بلکه برای تحقیر شدن. از همان روز نخست، به ما آموخته میشود که هویت ما درجهدوم است، که زبان مادری ما ارزشی برای خواندن، نوشتن و تحصیل ندارد. به ما میگویند که تنها با یادگیری زبان فارسی میتوانیم به تمدن و سواد دست یابیم. اینجاست که دوران کودکی از ما ربوده میشود و بحرانهای هویتی از همان سالهای نخستین زندگی آغاز میشوند.
روز جهانی زبان مادری فرصتی است برای بررسی جایگاه زبانهای مختلف در جوامع چندزبانه. در ایران، زبان فارسی که زمانی ابزاری برای خلق ادبیاتی درخشان توسط شاعرانی چون حافظ، سعدی و مولانا بود، امروزه به سلاحی در دستان سیاستمداران ناسیونالیست افراطی تبدیل شده است؛ ابزاری که نهتنها زبانهای غیرفارس، بلکه هویت فرهنگی و اجتماعی ملل مختلف را تهدید میکند.
پس از تشکیل دولت مدرن در اوایل قرن بیستم، سیاستهای یکسانسازی زبانی در ایران شدت گرفت. در دوران رضاشاه پهلوی، دولت سیاستهایی را در پیش گرفت که استفاده از زبانهای غیرفارس را در مدارس، رسانهها و نهادهای دولتی ممنوع میکرد. این روند در دوران محمدرضاشاه پهلوی نیز ادامه یافت و پس از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، نهتنها تغییری در این سیاستها ایجاد نشد، بلکه به شکلی دیگر تقویت شد.
یکی از مهمترین ابزارهای سرکوب زبانی در ایران، نظام آموزشی است. تدریس به زبان مادری برای ملل غیرفارس ممنوع بوده و تمامی دروس تنها به زبان فارسی ارائه میشود. این سیاست، موجب افت تحصیلی دانشآموزان غیرفارس، بیگانگی زبانی و تضعیف پیوندهای فرهنگی آنان شده است. علاوه بر این، در ادارات و محافل رسمی، استفاده از زبانهای غیرفارس غیرقانونی یا بهشدت محدود شده و این امر باعث حذف تدریجی این زبانها از فضای عمومی کشور شده است.
رسانههای دولتی ایران مانند صدا و سیما و مطبوعات عمدتاً به زبان فارسی فعالیت میکنند. حضور زبانهای غیرفارس در این رسانهها به حداقل رسیده است و برنامههای محدودی که به زبانهای دیگر تولید میشوند، اغلب تحت سانسور شدید قرار دارند. این انحصار رسانهای، نقش مهمی در حذف زبانهای غیرفارس از فضای عمومی ایفا کرده و سبب شده است که نسلهای جدید بهتدریج از زبان مادری خود فاصله بگیرند.
سرکوب زبانی نهتنها یک مسئله آموزشی و ارتباطی است، بلکه پیامدهای عمیقی بر هویت فرهنگی و اجتماعی افراد دارد. مللی که زبان مادریشان سرکوب شده، دچار بحران هویتی میشوند و احساس بیگانگی و سرخوردگی اجتماعی در آنان شکل میگیرد. علاوه بر این، حذف زبانهای غیرفارس به معنای از بین رفتن بخش بزرگی از میراث فرهنگی و ادبی ایران است که تأثیری جبرانناپذیر بر تنوع فرهنگی این کشور دارد.
در بسیاری از کشورهای چندزبانه، سیاستهای حمایتی از زبانهای مادری اجرا میشود. برای مثال، در کانادا، بلژیک، سوئیس و هند، دولتها برنامههایی برای حفظ و توسعه زبانهای گوناگون دارند. اما در ایران، سیاستهای زبانی همچنان بر پایه انکار و حذف استوار است. این تفاوت نشان میدهد که ایران در مسیر ناسیونالیسم افراطی زبانی حرکت کرده و با اصول دموکراتیک مدیریت تنوع زبانی بیگانه است.
برای برونرفت از این بحران، ضروری است که سیاستهای زبانی ایران اصلاح شوند و حق آموزش و تحصێل بە زبانهای مادری در کشور به رسمیت شناخته شود. بدون این تغییرات، همزیستی مسالمتآمیز ملل مختلف در ایران در معرض خطر قرار خواهد گرفت و روند تکثر فرهنگی به سمت نابودی پیش خواهد رفت.
زبان، تنها وسیله ارتباطی نیست، بلکه بخشی از هویت هر فرد و جامعه است. به رسمیت شناختن زبانهای مختلف، گامی اساسی در جهت برقراری عدالت زبانی، اجتماعی و فرهنگی در جغرافییای کە نامش ایران است.