زمانی که حق تعیین سرنوشت من، تمامیت ارضی تو را به خطر می‌اندازد

نویسنده: دکتر مجید حقی
ایجاد شده در تاریخ
0 0
06:08 2025 , August 05

در تاریخ معاصر ایران، «تمامیت ارضی» به‌عنوان یکی از پرتکرارترین مفاهیم در گفتمان سیاسی، در بزنگاه‌های بحرانی همواره از سوی حکومت و بخش‌هایی از اپوزیسیون به‌عنوان خط قرمز مطلق مطرح شده است. در این روایت، یکپارچگی سرزمینی بالاتر از حقوق انسانی، آزادی بیان و حتی عدالت اجتماعی قرار می‌گیرد. اما در ورای این ظاهر قانون‌مدار، تمامیت ارضی اغلب تبدیل به پوششی برای سرکوب، آسیمیلاسیون، و انکار تنوع ملی و زبانی شده است؛ به‌ویژه در کشوری مانند ایران که کثرت‌گرایی ملی، زبانی و فرهنگی ویژگی ساختاری آن است.

در این نوشتار تلاش شده است تا با اتکا به مبانی حقوق بین‌الملل، تجربه‌های تطبیقی و تاریخ سیاسی ایران، این موضوع واکاوی شود که چگونه مفهوم تمامیت ارضی در ایران به ابزاری برای کنترل قدرت مرکزی بر ملت‌های غیرحاکم بدل شده و چرا بازنگری در معنای این مفهوم برای آینده دموکراتیک کشور ضروری است.

تمامیت ارضی و حق تعیین سرنوشت: تعارض یا همزیستی؟

در حقوق بین‌الملل، اصل تمامیت ارضی یکی از ارکان دولت‌های ملی است که از کنفرانس وستفالی (۱۶۴۸) تا قرن بیستم به‌طور سنتی حمایت می‌شده است. با این حال، در قرن بیستم، خصوصاً پس از جنگ جهانی دوم، اصل نوینی به رسمیت شناخته شد: «حق تعیین سرنوشت». منشور ملل متحد در ماده ۱ بند ۲، و نیز میثاقین بین‌المللی سال ۱۹۶۶ (حقوق مدنی-سیاسی و اقتصادی-اجتماعی)، بر حق ملت‌ها برای انتخاب آزادانه سرنوشت خویش تأکید می‌ورزند.

در نظریه‌های معاصر حقوق بشر و سیاست چندملیتی، این دو اصل الزاماً متعارض نیستند. حق تعیین سرنوشت، چه در شکل داخلی (فدرالیسم، خودمختاری فرهنگی، حق آموزش به زبان مادری) و چه در شکل خارجی (جدایی در موارد سرکوب ساختاری)، نوعی راه‌حل برای تحقق عدالت در جوامع چندملیتی است.

ایران: دولت ملت یا جامعه کثیرالمله؟

ایران از نظر تاریخی یک جامعه کثیرالمله بوده است. کردها، بلوچ‌ها، عرب‌ها، ترک‌ها، ترکمن‌ها، گیلک‌ها، مازنی‌ها و دیگر گروه‌ها با زبان، تاریخ و جغرافیای فرهنگی مستقل، بخشی از جغرافیای سیاسی این کشور هستند. اما با روی کار آمدن رضا شاه، پروژه ملت‌سازی به سبک اروپای قرن نوزدهم آغاز شد؛ پروژه‌ای که هدف آن یکسان‌سازی فرهنگی از طریق تمرکز اداری، تحمیل زبان فارسی، و نادیده‌گیری هویت‌های غیرفارس بود.

این پروژه، که در جمهوری اسلامی نیز با لایه‌ای از دین‌محوری شیعی ادامه یافت، در عمل نه به همبستگی ملی، بلکه به افزایش شکاف‌های زبانی، اقتصادی و هویتی منجر شده است. آمارهای توسعه نامتوازن، میزان بیکاری، فقر و حاشیه‌نشینی در مناطق غیرمرکزی نشان می‌دهد که مرکزگرایی نه‌تنها ناعادلانه، بلکه ناکارآمد نیز بوده است.

اپوزیسیون مرکزگرا: ادامه روایت رسمی

شگفت‌انگیز است که بسیاری از نیروهای اپوزیسیون – از سلطنت‌طلبان تا برخی جمهوری‌خواهان و چپ‌های ایران‌شهری – همچنان در مدار گفتمان حاکم حرکت می‌کنند. برای این گروه‌ها، تمامیت ارضی مفهومی مقدس، غیرقابل نقد و فراتاریخی است؛ گویی مرزهای ایران نه محصول تصمیمات امپراتوری‌ها و جنگ‌ها، بلکه تجلی اراده الهی است.

هر نوع بحث درباره فدرالیسم، آموزش به زبان مادری، یا خودمختاری، بلافاصله با اتهام تجزیه‌طلبی پاسخ داده می‌شود. این در حالی است که در بسیاری از کشورها، فدرالیسم نه نشانه ضعف، بلکه ابزار ثبات و همزیستی است. نمونه کانادا و کبک، سوئیس با چهار زبان رسمی، بلژیک دوپارچه، یا حتی عراق پس از ۲۰۰۳ نشان می‌دهند که احترام به تفاوت‌ها می‌تواند به ثبات بینجامد.

استعمار داخلی

مایکل هکتر در نظریه «استعمار داخلی» توضیح می‌دهد که چگونه دولت مرکزی می‌تواند به شیوه‌ای شبه‌استعماری، منابع مناطق پیرامونی را استخراج کند، هویت آن‌ها را سرکوب کرده و نابرابری ساختاری را تداوم بخشد.

کردستان، بلوچستان، الاحواز، ترکمن‌صحرا و سایر مناطق غیرمرکزی در ایران، دقیقاً با چنین وضعیتی مواجه‌اند. از تبعیض زبانی و امنیتی گرفته تا فقر ساختاری و انکار رسانه‌ای، همه مؤلفه‌های استعمار داخلی در ایران به چشم می‌خورد. در چنین فضایی، مقاومت ملت‌ها نه نشانه تجزیه‌طلبی، بلکه واکنشی طبیعی به انکار تاریخی است.

خاورمیانه در حال دگرگونی

در دهه‌های اخیر، ساختار سیاسی خاورمیانه دستخوش تغییراتی اساسی شده است. نظم دولت-محور و مرکزگرا در حال فروپاشی تدریجی است و هویت‌های محلی و ملی قدرت بیشتری پیدا کرده‌اند. نمونه‌های بارز این روند را می‌توان در تجربه رفراندوم کردستان عراق، خودمدیریتی دموکراتیک در روژاوا، فدرالیسم پیشنهادی در لبنان، و حتی جنبش‌های جنوب یمن مشاهده کرد.

این تحولات، واقعیت‌های ژئوپلیتیکی جدیدی را شکل داده‌اند که بر پایه حق تعیین سرنوشت، همبستگی محلی و توزیع قدرت بنا شده‌اند. در چنین زمینه‌ای، ادامه پافشاری بر «ایران واحد» با مرزهای عهد قاجار، بدون اصلاح ساختاری، نه تنها ناکارآمد، بلکه خطرناک نیز خواهد بود.

پاسخ به این بحران، تهدی موجودیت هیچ کشوری نیست، بلکه بازاندیشی در ساختار آن است. دموکراسی واقعی در کشوری چون ایران تنها در صورتی معنا دارد که همه ملت‌ها، با هویت، زبان و خواست‌های خود، در ساختار قدرت مشارکت برابر داشته باشند. این مشارکت می‌تواند از طریق فدرالیسم چند فرهنگی، سیاسی یا جغرافیایی تحقق یابد.

مدل‌هایی مانند دموکراسی چندسطحی، فدرالیسم نامتقارن، یا تقسیم قدرت بر مبنای زبان و قلمرو، همگی در کشورهای دیگر با موفقیت نسبی پیاده شده‌اند. چنین الگویی برای ایران نیز نه تنها ممکن، بلکه ضروری است؛ زیرا در نبود آن، خطر بی‌ثباتی، شورش‌های محلی و انزوای بین‌المللی افزایش خواهد یافت.

اگر خواست یک ملت برای آموزش به زبان مادری، برای خودمدیریتی اقتصادی، یا حتی داشتن رسانه مستقل، تهدیدی برای تمامیت ارضی محسوب شود، باید مشروعیت آن تمامیت را زیر سؤال برد. مرزها زمانی مشروع‌اند که بر پایه رضایت، برابری و مشارکت عمومی بنا شده باشند، نه بر اساس انکار، سرکوب و تحمیل.

آینده ایران، چه در قالب جمهوری و چه پادشاهی، نمی‌تواند بر پایه ذهنیت یک‌زبانه، یک‌ملت و یک‌مرکز ساخته شود. تنوع، تهدید نیست؛ فرصت است. و تنها در صورت به‌رسمیت شناختن این تنوع است که می‌توان به همزیستی پایدار، دموکراسی واقعی و آینده‌ای مشترک امید داشت.

اگر خواست من برای تعیین سرنوشتم، تمامیت ارضی تو را تهدید می‌کند، باید پرسید: آیا واقعاً بر سرزمین خودت ایستاده‌ای، یا سرزمین دیگری را در انحصار گرفته‌ای؟ پاسخ به این پرسش، سرنوشت آینده ایران را رقم خواهد زد.

منابع:

Abrahamian, E. (2008). A Histry f Mdern Iran. Cambridge University Press.

Cassese, A. (1995). Self-Determinatin f Peples: A Legal Reappraisal. Cambridge University Press.

Ghai, Y. (2000). Autnmy and Ethnicity: Negtiating Cmpeting Claims in Multi-Ethnic States. Cambridge University Press.

Gunter, M. M. (2016). ut f Nwhere: The Kurds f Syria in Peace and War. Hurst Publishers.

Hassanpur, A. (1994). The Kurdish Experience. Middle East Reprt, (189), 2–7.

Hechter, M. (1975). Internal Clnialism: The Celtic Fringe in British Natinal Develpment, 1536–1966. University f Califrnia Press.

McGarry, J., & ’Leary, B. (2009). The Plitics f Ethnic Cnflict Regulatin: Case Studies f Prtracted Ethnic Cnflicts. Rutledge.

Natali, D. (2005). The Kurds and the State: Evlving Natinal Identity in Iraq, Turkey, and Iran. Syracuse University Press.

Nrman, W. (2006). Negtiating Natinalism: Natin-building, Federalism, and Secessin in the Multinatinal State. xfrd University Press.

Rezvani, B. (2014). Ethn-territrial cnflict and cexistence in the Caucasus, Central Asia and Fereydan. Amsterdam University Press.

United Natins. (1966). Internatinal Cvenant n Civil and Plitical Rights.

نظر جدید