طی سالهای اخیر، در میان فعالان سیاسی و رسانهای نزدیک به رضا پهلوی، چهرههایی مشاهده میشوند که پیشینه آنها به نهادهای امنیتی و نظامی جمهوری اسلامی از جمله سپاه پاسداران، بسیج یا وزارت اطلاعات بازمیگردد. این همگرایی، پرسشهای مهمی را در فضای سیاسی ایران و اپوزیسیون برانگیخته است: چرا حلقه پیرامونی فرزند شاە مخلوع تا این اندازه از افراد دارای سابقه امنیتی یا نظامی جمهوری اسلامی تشکیل شده؟ و این انتخاب، بازتابدهنده چه نوع تفکری در ساخت قدرت است؟
بسیاری از افرادی که در جمهوری اسلامی در نهادهای امنیتی یا سرکوبگر فعالیت داشتهاند، با ساختارهای سلسلهمراتبی خو گرفتهاند. در این ساختارها، تصمیمگیری متمرکز، اقتدار فردی، و وفاداری شخصی جای مشارکت دموکراتیک را میگیرد.
برای این افراد، نزدیکی به ساختارهایی نظیر سلطنت یا رهبری شخصمحور، نهتنها غریبه نیست، بلکه نوعی «امنیت روانی» ایجاد میکند. در این سیستمها، پیشرفت فردی نه از مسیر رقابت آزاد، بلکه از طریق نزدیکی به رأس قدرت صورت میگیرد؛ یعنی همان منطقی که در سپاه یا بسیج تجربه کردهاند.
رضا پهلوی برای این نیروها چهرهای آشناست: فردی در رأس یک هرم قدرت که اطاعت، وفاداری و سکوت سیاسی را بیش از نقد، مشارکت یا پاسخگویی میطلبد.
فاصله با فرهنگ گفتوگو
رضا پهلوی تاکنون حاضر نشده در هیچ مناظره یا میزگرد آزاد با دیگر چهرههای اپوزیسیون یا نیروهای سیاسی منتقد شرکت کند. این امتناع، برای برخی ناظران سیاسی نشانهای از شکاف فکری او با مدلهای دموکراتیک و مشارکتی در سیاست است.
پهلوی خود را شهروندی برابر با دیگر شهروندان نمیداند. رویکرد او نسبت به مسائل سیاسی ایران، بیشتر یادآور یک فئودال قرون وسطایی است که مالک زمین، تصمیم و سرنوشت رعایاست؛ نه عضوی از یک جامعه برابر و مدرن.
در سوی دیگر، برخی از طرفداران سرسخت سلطنت نیز این الگو را بازتولید کردهاند. در گفتار و رفتار آنان، رضا پهلوی نه یک کنشگر سیاسی پاسخگو، بلکه فردی «فراتر از قانون» تصویر میشود؛ کسی که جایگاهش نه از انتخابات یا مشروعیت اجتماعی، بلکه از تبار و «حق موروثی» برمیآید.
بازتولید ساختار سرکوب
نزدیکی با نیروهایی که سابقه امنیتی و نظامی در حکومت جمهوری اسلامی دارند، این نگرانی را ایجاد کرده که در صورت تغییر حکومت، ساختارهای سرکوبگر با چهرهای جدید اما ماهیتی مشابه بازتولید شوند.
برای بسیاری از کنشگران جامعه مدنی، ملل تحت ستم و مذهبی، و فعالان دموکراسیخواه، مشارکت نیروهای سابق سرکوب در اپوزیسیون سلطنتطلب، یادآور تکرار همان چرخهای است که در جمهوری اسلامی تجربه کردهاند: نبود شفافیت، نبود پاسخگویی و نادیده گرفتن تنوع سیاسی و اجتماعی کشور.
سؤال اصلی اینجاست: آلترناتیو سیاسی فردای ایران باید بر چه مدلی از سیاست و قدرت بنا شود؟ آیا بر اساس مشارکت، پاسخگویی و حق انتخاب؟ یا وفاداری، تبعیت و تمرکز قدرت؟
آنچه امروز در اطراف رضا پهلوی شکل گرفته، بیشتر به بازتولید یک نظم قدیمی شباهت دارد تا تلاش برای ساختن آیندهای متفاوت. نظمی که در آن، انتقاد با خیانت برابر دانسته میشود و بیعت جای اندیشه را میگیرد.
اگر قرار است جمهوری اسلامی جای خود را به نظمی تازه بدهد، آن نظم باید از اساس متفاوت باشد؛ نه فقط در شکل، بلکه در بنیانهای فکری، ساختاری و فرهنگی. گذار از استبداد تنها زمانی معنا پیدا میکند که بدیل آن، بر پایه برابری، دموکراسی و عقلانیت بنا شده باشد؛ نه اطاعت و سلسلهمراتب.